آرامش_درخشش افکار سازنده در دل تاریکی

درخشش افکار سازنده از دل تاریکی

درخشس افکار سازنده از دل تاریکی(گفتگویی برای یافتن آرامش)

درحالی که دو نفر مراجع خانم و آقا دارن داخل اتاق مشاوره میشن…
_چرا منو آوردی مشاوره؟؟!
_ واسا ببینیم مشاور چی میگن. واسه این آوردمت که بفهمی کار درست چیه. تو افسرده و مضطرب و بی هدفی. تو باعث شدی منم افسرده بشم…

مشاور: سلام، _با حالت لبخند_ خیلی خوش آمدین… بفرمایید.
_ سلام.
_ سلام خیلی ممنون…
_پس از نشستن_
اقا_ ایشون خانم من هستن و ۵ ساله ازدواج کردیم. هرموقع میخواد حرف بزنه میزنه زیرگریه. افسرده‌س. یکم هم که باهاش بحث میکنم بدنش میلزره و میره یه گوشه. منم دیگه ادامه نمیدم و میرم پای تلویزیون!
خانم_ بگو تو چیکار میکنی که منو اونجور میکنی!
مشاور: چقدر خوبه که شماها دنبال یافتن‌ها برای هم هستین. این نشون میده که نقاط مثبت همدیگه رو هم حتما میتونید ببینید وقتی اینقد با دقت به حرفهای هم‌گوش میدین… درسته؟
آقا: بله. اگه بذاره که من خیلی مشوق هستم!…
مشاور رو به خانم: و خانمتون قدردان این موضوع هستن زمانی که اتفاق بیفته… اخرین باری که همدیگه رو تشویق کردین کی بود؟ و بابت چه موضوعی بود؟
خانم: از طرف شاهین بود و بخاطر کیک خوشمزه ای که درست کردم منو تشویق کرد و خیلی دوس داشتم. اون شب که باهام با بالشها بازی کرد و کلی خندیدیم…
_گریه کردن خانم_
اقا: ببین باز گریه کرد! …
مشاور: ایشون احساس خوشایندی بهش دست داد و اشک شوق هست اینها. به نظرتون اگه یه زمانهایی برای ابراز احساس، اشکی از چشمتون بیاد بهتون حال خوبی میده؟
اقا: آره به اون آره ولی من اهل گریه کردن نیستم! البته اشکالی هم نداره خب گریه کنه و حس خوبی داشته باشه که خوبه. باعث میشه به منم حس خوب بده.
مشاور: آففرین… پس دیدین که وقتی مثبت‌ها رو پیدا کردین چقدر موضوع عوض شد.. موافقین؟
آقا: آخه گریه اینجوری رو نمیگم. آره درسته که وقتی گریه‌هه مثبت باشه خوبه. ولی واسه حرف زدن چی؟
مشاور: اگه کمکش کنید که آرامشش برقرار بشه و حرف بزنه چی؟ آیا دراین موضع هم گریه میکنین؟
خانم: نه… اصلا. اگه آرامش بهم بده خیلی هم آروم میشم و حرفهامو میگم و باهاش صحبت میکنم، اما همش میترسم ازش… از بس داد و بیدادی پیش میره. بهم توجه نمیکنه. درکم نمیکنه… احترامم نمیکنه. بهش میگم خب صب کن ببین حرف من چیه؟ اخه شاهین صبر کن…
اقا: خب چیکارکنم من؟؟! شما بگید من همون کارو کنم. خب اعصابم بهم میریزه.
مشاور: فکر میکنین چه کار کنین که به جای اون عصبی شدنه که میاد سراغ شما(آقا) یا ترسی که میاد سراغ شما(خانم)، به همدیگه ارامش هدیه بدین؟ و چه کارهایی واسه ایجاد آرامش تاحالا کردین؟ کدومش موثر بوده؟
اقا: سکوت کردن..
خانم: قرار گذاشتن واسه حرف زدن دوتایی موقعی که خسته نیستیم…
مشاور: عاالیه . شماها خیلی دقیق و عالی هستین‌ چون خیلی خوب تونستین دوتا راه جالب و عملی رو بگین. خب دیگه چی؟
آقا: نگاه مهربونش رو به من نشون بده…بهم حس خوبی میده. یادته الهام، اون دفعه که اونجوری باحالت اروم نگام کردی با اون چشمای گرمت، منم خندم گرفت وسط اون حال ناراحتیم، چون اون روز، روز مهمونی بود و تو خوشحال بودی و ناراحتی من تورو استرسی نکرد!…
سکوت_
مشاور: چقدر جالب! پس نگاه مهربان الهام خانم واسه شما یه حس خوبی رو پدید میاره و حالتونو خوب میکنه. آفرین که پیداش کردی.
خانم: آره…راس میگه…

برای مطالعه دیگر مطالب ما اینجارا کلیک کنید.

از تنش تا آرامش

از تنش تا آرامش

از تنش تا آرامش:

سراسیمه وارد اتاق شد و نشست.
_ وقتم ۴۵ دقیقه هست.درسته؟
درحالی که لبخند روی لبم بود و به آرامی به سمت صندلی می‌آمدم که بنشینم، گفتم: در خدمتتون هستم.
_ خب من از زندگیم کلا خسته شدم. هفته پیش هم خودکشی کرده بودم ولی مادرم منو برد بیمارستان و نذاشت. حالا اومدم اینجا ببینم یه راهی بدین من خلاص شم!!…
سکوت_
_ اینطور که متوجه شدم شما ناراحتی ها و دلخوری هایی دارین که سبب نوعی خستگی در شما شده و می‌خواهید که حلش کنید که اومدین اینجا! درسته؟
_اره خوب گفتین ولی میخوام خلاص شم نه اینکه حلش کنم…
_ به نظرتون حل کردنش باعث خلاص شدن از اون حال نمیشه؟
_ خب چرا… میشه ولی حل شدنی نیست آخه.
_ یه لطف میکنین که بفرمایید چه چیزهایی رو تاحالا خودتون تونستین توی زندگی مدیریت کنین و پیش ببرین؟ حتی کوچکترین چیزها رو هم میخوام پیدا کنین… مثلا کمک به پیرمردی برای رد شدن از خیابان…
_خب اونجوری کارهای زیادی رو کردم قبلا. واسه شرکتمون اینقد عین خر کارکردم که ممتاز شدم! جایزه گرفتم. توی کنکور رتبه خوبی شدم. ارشدم رو هم زودتر از دو سال گرفتم… اینا ولی مهم نیستن برام چون وقتی حالم خوب نیس هرکاری هم کرده باشم فایده نداره…!
_ شما عاااالی هستین آقا… باورم نمیشه! شما کارمند نمونه شدین؟ درود برشما…احسنت.. و توی کنکور ریاضی بودین دیگه؟ درسته؟ وااای چقدر هوشیار و با دقت هستین که تونستید کنکور ریاضی رو رتبه خوب بیارید و موضوع عالی بعدی که واقعا تحسین داره، بابت ارشدتون که قبل از اتمام دوسال تمامش کردین… فوق العاده‌س.. خودتون متوجه این بزرگی و موفقیتهاتون هستین؟؟ عاالیه…
_ آره میفهمم. یه زمانی اینقد همه چی خوب بود که حد نداشت ولی چه فایده الان هیچی نیست…هیچی وجود نداره…
_گریه کردن مراجع_
مشاور: ولی شما مدیر خیلی خوبی هستین و عالی هستین واقعا. من نقطه‌ی ضعفی نمیبینم درشما. دقت کردین چه کارهای خوبی رو که کمتر کسی میتونه پیش ببره رو پیش بردین؟ اینا هرکدومشون دنیای امتیاز و انرژی هستن. قبول دارید؟
_ میفهمم چی میگین. خودمم قبول دارم ولی …
_ عالیه که قبول دارید. این نشون میده شما کاملا اشراف دارید به خودتون و دردها و رنج‌ها اصلا سبب رکود ذهنی شما نشدن. تبریک میگم بهتون. حالا که قبول دارید بیایید واسه همون چیزی که ناراحت بودین خودتون الان یک راهکار سازنده بگین بررسی کنیم. موافقید؟ بگین برای حلش و روبه جلو بردنش تاحالا چکارا کردین؟ و چه نتایجی رو بهش رسیدین؟
_ یه حس دیگه ای دارما… چه جالب گفتین! _خنده‌ی مراجع_ منو بگو واسه خلاصی اومده بودماااا… الان چی شد!
چه جالب شد داستان… موافقم…

این مطلب هم مطالعه کنید: درخشش افکار سازنده در دل تاریکی

زبان گفتگو

از مقاومت تا نیل به راه حل شخصی

شماره ۱_🌹مورد پژوهی : از مقاومت تا نیل به راه حل شخصی

منشی گفت مراجع اومد. در حالیکه آروم از جای خودم بلند شدم مراجع در زد و اجازه ورود خواست. همراه لبخند بهش گفتم: خوش اومدید. بفرمایید خواهش میکنم. مراجع با گفتن تشکر درو باز کرد و داخل اتاق اومد…

– امکانش هست مطمئن بشم که صدا بیرون نمیره؟.
– بله. خواهش میکنم. از چه طریق این رو امتحان کنیم؟.
– من میرم بیرون اتاق و شما بصورت معمولی که میخواید با من حرف بزنید شروع به حرف زدن کنید و من بشنوم ببینم میشه یا نه!.
– بله.حتما اینکارو انجام میدم.

پس از چک کردن اینکه صدا بیرون نیومد از من عذرخواهی کرد و داخل شد و خیلی اظهار شرمندگی کرد که این موضوع رو مورد امتحان خودش قرار داده…
– شما میخواستید از عدم نفوذ صدا به بیرون از اتاق مطمئن بشین و هیچ اشکالی نداره🙂.
– بله دقیقا. خیلی ممنون از درکتون.
راستش برای اینکه وقت هدر نره چون نمیخوام بیشتر از نیم ساعت باشه وقتم، خدمتتون بگم که من برای موضوع پسرم اومدم خدمتتون. مدت ۶ماهه که مشکوکم به اینکه معتاد شده باشه.
– ارتباطتون رو با پسرتون چطور ارزیابی میکنین؟ اگر از 0 تا 10 بخواید به ارتباطتون نمره بدین؟
– ارتباط احساسیم خیلی خوبه. دوسم داره و منم دوسش دارم. حرفهاشو قبلا بهم میزد ولی الان ۶ماهه بخاطر دعوایی که خواهرم سر قضیه بچش باهاش کرد و من ازش دفاع نکردم دیگه بهم همه حرفهاشو نمیگفت. از اون موقع و بعد هم ازش عذرخواهی کردم. خیلی عذرخواهی کردم ولی میگه باشه مامان و بعد سکوت میکنه درمقابل معذرت خواهی من. نمره هم …ممم… خب نمره 7 میدم. چون یک نمره برای حرف نزدنای گاهگاهش کم کردم و یه نمره هم برای فضولی ها و یکی هم عصبانی شدن از دستش که یه وقتایی میشه
– اوهوم… خیلی عالیه
– چی؟
– نمره ای که دادین و تحلیلی که انجام دادین. چون خودتون نقاط کار و ضعف رو میشناسید. میشه لطفا راجع به اون قسمت نمره مثبتهایی که دادین صحبت کنین که اونا چی هستن؟
– خب اونا محبت بهم هست. درک همدیگه توی خیلی وقتا هست. احترام، خندیدنها، راحت بودنمون، کمک کردنهامون بهم…
– خیلی عالیه، واقعا تو این دوره زمونه ارتباط بسیار خوبی دارید با پسرتون. بهتون تبریک میگم.
– خب نمره هایی که نداره چی؟
– اونم بستگی به توجه شما به جبران نقاط ضعف داره که از پسش براومدین قبلا. درسته؟
– آره.. از اونوقت که جدایی افتاد، دیگه با من اونجور خوب نشد که قبل بود.
– میشه بگین قبل از اون ماجرا که خوب بود چطور بود؟
– با من خیلی راحت تر بود. حتی هر زمان که با دوستاش میخواست بره بیرون بهم میگفت و حتی ازم نظر میخواست که آیا با فلانی برم یا نه؟
خودمم باهاش خیلی راحت بودم و به حرفم راجع به انتخاب دوستاش گوش میداد. مثلا میگفتم سعید به نظرم پسر مورد اعتمادی برای دوستی نیست و خودش بعد حرف من فکر میکرد و میگفت آره مامان راست میگی. چون فلان روز اونطوری کرد. خلاصه خیلی بهتر بودیم.
– اما الان هم به نظرم اوضاع اونقدر که فکر میکنین سخت و بد نیست. موافقین؟
– ممم… خب آره چون الانم به من خیلی احترام میذاره و یه سری حرفهایی میزنه
– به نظرتون اون موضوع فضولی و کندوکاوی که در مورد پسرتون انجام میدین که اشاره کردین بهش، میتونه یکی از علتهای ثبات فاصله بینتون باشه؟
– آره. چون خودش بهم گفت چند شب پیش که اعصابمو خرد کردی از بس میگی کی بود رفت؟ کی بود اومد؟ کجا میری؟ چرا دیر اومدی؟ خیلی از دستم ناراحت شد.
نباید باهاش بحث و اینا کنم.
– فکر میکنین چه کاری باید انجام بدین در این زمانها؟
– نمیدونم
– به نظرتون اگر صمیمیتتون باهاش مثه قبل بشه اوضاع بهتر نمیشه؟
– یعنی میشه؟
– چرا که نه. موافقین پیشنهادی رو با هم بررسی کنیم؟
– مثلا چی؟
– شما بفرمایید…
– آخه شما بهتر میدونین.
– با کمک هم پیش میبریم. خوبه؟
– باشه.

زندگی مشترک

مورد پژوهی در خصوص موضوع خانواده

به نام خالق مهربانی ها

فاطمه سیف الهی کارشناس ارشد مشاور خانواده و عضو باشگاه درمان کوتاه راه حل محور

در خدمتون هستم با ارائه مورد پژوهی در خصوص موضوع خانواده

مراجعه خانومی بود که به همراه هسرش برای مشاوره مراجعه کردند پس از سلام و احوال پرسی با توافق ابتداخانوم شروع به صحبت نمود و گفت:( خیلی زیاده مشکلات ولی میدونم از چی بگیم اما سوالی که شما مطرح کرده بودید رو بهش فکر کردم اینکه درخصوص موضوعی که قراره بیام بخاطرش مشاوره، از اون روز که زنگ زدم تا الان چه چیزای تفاوت کرده، راستش تفاوتی ندیدم آقا یعنی همسر خانوم بدون توجه به اینکه همسرش در حال صحبت کردن است وسط حرفای او به حالت اعتراض گفت یادت رفته هفته قبل پدرت چی گفت که منم بهش کم محلی کردم؟ چرا این هارو نمیگی، اون از من خواست که زودتر خونه رو بخرم ولی شرایط منو فقط تو میدونسی پس چرا راجب به وضع مالی و نداشته های پولی من بهش توضیح دادی که اونم متوجه بشه؟

-خانم: نباید میگفتم به نظرت؟

-مشاوره: دوستان عزیز شاید قبلا این قبیل صحبت هارا داشتیم و اینکه الان هردوی شما اینجا هستید خیلی اتفاق خوبیه پس فرصت رو از دست ندید، سوالی از هردوی شما دارم اجازه هست؟

خانم و اقا به ترتیب موافقت کردند

-مشاور: به نظر هردوی شما طرف مقابل از چه راه های و چطور میتونه علاقه خود رو به شما ابراز کند

اقا- خوب خیلی راه ها هست ولی خوب چه ربطی به این موضوع داره؟

خانم: عجب خنگی هستی خب اگه رابطمون درست بود اینجوری نبودیم که، یادت نمیاد اوایل نامزدیمون چقدر به من احترام میذاشتی؟ چقدر پیش پدر و مادرم عزت میذاشتی بهم چقدر درکم میکردی؟ یادت نمیاد؟

-اقا: تو چی؟

-مشاور: خواهشا این که درمورد سوال پاسخ هایی که به ذهنتون میرسه رو بفرمایید، خانمتون نکاتی رو گفتند که خیلی مهم هستند. واینجور که متوجه شدم شما با انجام دادن اونا سبب رضایت ایشون شدید درسته؟

-اقا: اونوقت خب بله، بلدم خب یه چیزایی اون موقع ها فرق میکرد!

-مشارو: خیلی عالیه پس تسدید میکنید که اون رفتار هارو با علاقه انجام دادید خیلی خوبه

خانم: میدونید خانم مشاور چجوری فرق داشت؟ فرقش این بود که خیلی با من دوست بود، سعید با من توی جمع شوخی نمیکرد، دوست داشتنش توی جمع با علامت بوس از دور با چشمک و اینا بهم نشون میداد، خیلی دوست داشتم این کار هارو بین مهمونی ها اگر هم مثلا چیزی شد فقط با خودم یه گوشه میگفت و حل میشد ما همه چیز بین خودمون بود و از جیک پوک مون خبر نداشت، خانوادمون در همین حد میدونستن که همدیگه رو خیلی دوست دارم، چون منو سعید دختر خاله پسرخاله هستیم برای همین خاستگاری و اینا خیلی صمیمی انجام شد و بعد از 6 ماه وارد زندگی شدیم،  الانم بخد ااصلا یاد اون روزا میوفتم از خودم عصبانی میشم که چرا به پدرم گفتم که سعید هنوز خونه نخریده و مستاجریم چرا بهش گفتم واقعا نمیدونم

مشاروه: شما الانم خیلی دوست هستید که باهم اینجا آمدید بهتون تبریک میگم، شما هردو واقعا خیلی مثبت هستید ساغر خانوم به احترام و درک متقابل و محرم اسرار بودن و ابراز علاقه های جالب و حل مضووعاتتون از راه توافق و مشارکت و استفاده از راه های دونفره برای حل مشکلات اشاره کردند که واقعا جای تبریک داره که در عرض مدت کوتاه آشنایی اینقدر عالی تونستید پیش ببرید شما بسیار زوج خوبی هستید و عاقلانه عمل میکند حالا اقا سعید شما بفرمایید چه رفتار هایی از ساغر خانوم براتون لذت بخش هست.

آقا: خب بهتره بفرمایید چه رفتار هایی برام لذت بخش بوده چون الان نیست

مشاور: شما خودتون گفتید براتون لذت بخش بود پس این نشونه میده که ساغر خانوم توانمندی های خوبی داره که شما متوجه آن ها شدید و توانسته رضایت شمارا جلب کنه درسته؟

اقا: خب اره چرا نتونه حتما میتونه ولی اگه بخواد

مشاوره: خیلی خوبه که اینطور فکر میکنید خب بفرمایید چه رفتار ها و کار هایی از طرف ایشون بوده که مورد پسند شما بوده

اقا: میدونی خانوم مشاور ساغر منو خیلی خوب تر از الان میفهمید (اقا حالت گریه گرفت ولی اشکش رو نگه داشت) اینکه توی جمع منو خورد نمیکرد وقتی مشکلی بود باهم حل میکرد از وضع پولیم به مادر پدرش چیزی نمیگفت وقتی توی مهمونی ها بودیم به من افتخار میکرد، همه فکر میکردن من پولدار بودم درحالی که اینطور نبود ولی کسی نمیدونست ساغر تو اوج سختی ها خوش اخلاق بود و اروم بود ولی الان اینجوری نیست جلوی خودش دارم میگم هرجا بره این هست

خانوم: خب بگو چرا اینجوری بودم، من اونجوری بودم درسته اما تو سوء استفاده کردی از رفتارم، تو خیلی تنبل شدی و زدی به…

مشارو(وسط حرف ساغر): آقا سعید و ساغر خانوم هردوی شما لحظات خوشایند زندگیتون و پیشرفت و رضایت امیدواری تون مدیون رفتار ها و امید و عشق از جانب یکدیگر هستید درسته

اقا: بله

خانوم: درسته دقیقا

مشاور: فک میکنید چه راه هایی وجود داره که با استفاده از اونا و انجامش در کنار هم باشید نه در مقابل هم

اقا بدون نوبت: اجازه بدید اول در مورد حرفای ساغر بگم که من تنبلی کردم درسته ولی از داداش خودش یادگرفتم اون مجرد بود و از من خواست که با اونا باشم منم رفتم

مشاور: درسته هردو یک جاهایی یجور دیگه عمل کردید، اما من الان دنبال اینکه مشکل از کیه نیستم(پس از تعارف شکلات با لبخند و هیجان) چه راه هایی وجود داره که همسرتون رو در کنار خودت ببینی و حس کنی نه در مقابل خودت

اقا: با نیش خند، باید خوب شد، یه طور دیگه

خانوم: واا مگه ما چطوری هستیم

مشاور: خوب فکر کنید آیا به نظرتون تغییری که آقا سعید ازش حرف زدن و گفتن که یک طور دیگه باشید، آیا کار فردی هست یا مشترک؟؟؟

اقا: نه خیر که نیست!! مشترک هست، هردو

مشاور به سمت خانوم: و نظر شما؟

خانوم: به نظر من مشترک هست اما بستگی داره به همکاری همسرم

مشاور: پس همکاری هردوتون رو میطلبه درسته؟

خانوم: بله دقیقا من فقط موافق به تغییری که شما میگید هستم و قول میدم همکاری کنم

اقا: باشه موافقم چیکار کنیم حالا؟ مشق میدید بهمون؟

مشاور: نه من بهتون مشق تغییر نمیدم ساغر خانوم و آقا سعید، همه چیز دست خودتون هست و پیشنهاد توسط شما، پیشنهاداتی که میدید من شاید کمکی به پیشرفت آن ها کمک کنم

اقا: چه جالب خودمون؟

مشاور: بله خودتون دوتا

خانوم: به نظرم جدیده این کار آخه فکر میکردم شما بگید چه کار کنیم

مشاور: شما 2 نفر اینقدر توانمند و عاقل و فهیم هستید که خودتون تشخیص میدهید که چه کاری بهتر است، حالا سوالی که هست اینه که تغییر رو از کجا شروع میکنید

اقا: نمیدونم

خانوم: هه  من میدونم چه کاری سعید رو خوشحال میکنه(درحال نگاه به همسر) حرف به کسی نزدن، احترام گذاشتن، دعوت کردن خانوادش  چیزای کوچیک ولی سوپرایز تو جمع پیشش بشینم ازش تعریف کنم و غر نزنم

مشاور: خیلی خوبه ساغر خانوم شما واقعا فهمیده هستید

آقا: خب منم میدونم اینجوری شو فکر میکردم چیز دیگه ای منظورتونه

مشاور: خیلی خوبه که منظور رو از صحبت های خانومتون متوجه شدید، این یعنی رابطه خوبی دارید که حرفای هم رو میفهید

آقا: اگر واقعا ساغر حرفاشو عملی کنه من که حرفی ندارم با خودش میچرخم با دوستامم کاری ندارم به پدر و مادرش ام سر بزنیم خوشش میاد

مشاور: خیلی عالیه دیگه چی؟

آقا: سفر هامون دوتایی برنامه ریزی میکنیم  بدون افراد اضافی چون خودمم خوشم نمیاد از ادمای اضافی

خانوم: واقعا سعید؟

اقا: خب آره جدی گفتم

مشاوره: خیلی خوبه دوستان بهتون تبریک میگم شما نمونه یک زوج فهمیده و عاقل هستید درحالی که به احساسات هم واقف هستید و خوب هم رو درک میکنید، خیلی عالیه باعث افتخار هستید، خیلی صادقانه به مواردی اشاره کردید که همین الان شادی رو بهم ارسال کردید درسته؟

باهم: بله

مشاور: بسیار عالی پس ایشالله شروع میکنید از امروز؟

اقا: یعنی میتونیم؟

مشاور: چرا که نه مطئنم که جواب مثبت این درایت و فهمتون رو در زندگی خواهید دید و آرامش بیشتری رو تجربه خواهید کرد، شما قبل از اینکه مشاوره بیایید قدم های اول رو برداشته بودید و اینجا بهش شکل داید و مصمم تر شدید همین

سکوت

و بعد مشاور: بسیار عالیه، خب چیزی هست که بخواهید راجبش صحبت کنید؟

خانوم: خیلی آرومم الان خیلی ممنون

مشاور: خواهش میکنم خودتون عالی کردید این من هستم که باید از شما دو بزرگوار تشکر کنم اینقدر عاقلانه پیش میبرید تشکر میکنم ازتون واقعا عالی هستید

اقا: خیلی ممنون از لطفتون و حس خوبی که بهمون دادید

مشاور: متشکرم

خانوم: خیلی خوبه امید وارم بتونم خوب پیش برم و شرمنده سعید نشم

اقا: قربونت برم این چه حرفیه نگران نباش عزیزم کمک میکنیم دیگه

خانوم: مرسی سعید، مرسی که هستی

و درحالی که از جای خود برای ترک اتاق مشاور میرفتند، مشاور بلند شده و با از تشکر میکند و خداحافظی

انشالله که این مورد کمکی باشه برای دوستان عزیزم انشالله در پناه حق موفق و پیروز باشید خیلی متشکرم از زمانی که گذاشتید خداوند پشت و پناهتون و موفق و پیروز باشید