ایستگاه تجربیات مشاوره ای

مورد پژوهی در خصوص موضوع خانواده

زندگی مشترک

به نام خالق مهربانی ها

فاطمه سیف الهی کارشناس ارشد مشاور خانواده و عضو باشگاه درمان کوتاه راه حل محور

در خدمتون هستم با ارائه مورد پژوهی در خصوص موضوع خانواده

مراجعه خانومی بود که به همراه هسرش برای مشاوره مراجعه کردند پس از سلام و احوال پرسی با توافق ابتداخانوم شروع به صحبت نمود و گفت:( خیلی زیاده مشکلات ولی میدونم از چی بگیم اما سوالی که شما مطرح کرده بودید رو بهش فکر کردم اینکه درخصوص موضوعی که قراره بیام بخاطرش مشاوره، از اون روز که زنگ زدم تا الان چه چیزای تفاوت کرده، راستش تفاوتی ندیدم آقا یعنی همسر خانوم بدون توجه به اینکه همسرش در حال صحبت کردن است وسط حرفای او به حالت اعتراض گفت یادت رفته هفته قبل پدرت چی گفت که منم بهش کم محلی کردم؟ چرا این هارو نمیگی، اون از من خواست که زودتر خونه رو بخرم ولی شرایط منو فقط تو میدونسی پس چرا راجب به وضع مالی و نداشته های پولی من بهش توضیح دادی که اونم متوجه بشه؟

-خانم: نباید میگفتم به نظرت؟

-مشاوره: دوستان عزیز شاید قبلا این قبیل صحبت هارا داشتیم و اینکه الان هردوی شما اینجا هستید خیلی اتفاق خوبیه پس فرصت رو از دست ندید، سوالی از هردوی شما دارم اجازه هست؟

خانم و اقا به ترتیب موافقت کردند

-مشاور: به نظر هردوی شما طرف مقابل از چه راه های و چطور میتونه علاقه خود رو به شما ابراز کند

اقا- خوب خیلی راه ها هست ولی خوب چه ربطی به این موضوع داره؟

خانم: عجب خنگی هستی خب اگه رابطمون درست بود اینجوری نبودیم که، یادت نمیاد اوایل نامزدیمون چقدر به من احترام میذاشتی؟ چقدر پیش پدر و مادرم عزت میذاشتی بهم چقدر درکم میکردی؟ یادت نمیاد؟

-اقا: تو چی؟

-مشاور: خواهشا این که درمورد سوال پاسخ هایی که به ذهنتون میرسه رو بفرمایید، خانمتون نکاتی رو گفتند که خیلی مهم هستند. واینجور که متوجه شدم شما با انجام دادن اونا سبب رضایت ایشون شدید درسته؟

-اقا: اونوقت خب بله، بلدم خب یه چیزایی اون موقع ها فرق میکرد!

-مشارو: خیلی عالیه پس تسدید میکنید که اون رفتار هارو با علاقه انجام دادید خیلی خوبه

خانم: میدونید خانم مشاور چجوری فرق داشت؟ فرقش این بود که خیلی با من دوست بود، سعید با من توی جمع شوخی نمیکرد، دوست داشتنش توی جمع با علامت بوس از دور با چشمک و اینا بهم نشون میداد، خیلی دوست داشتم این کار هارو بین مهمونی ها اگر هم مثلا چیزی شد فقط با خودم یه گوشه میگفت و حل میشد ما همه چیز بین خودمون بود و از جیک پوک مون خبر نداشت، خانوادمون در همین حد میدونستن که همدیگه رو خیلی دوست دارم، چون منو سعید دختر خاله پسرخاله هستیم برای همین خاستگاری و اینا خیلی صمیمی انجام شد و بعد از 6 ماه وارد زندگی شدیم،  الانم بخد ااصلا یاد اون روزا میوفتم از خودم عصبانی میشم که چرا به پدرم گفتم که سعید هنوز خونه نخریده و مستاجریم چرا بهش گفتم واقعا نمیدونم

مشاروه: شما الانم خیلی دوست هستید که باهم اینجا آمدید بهتون تبریک میگم، شما هردو واقعا خیلی مثبت هستید ساغر خانوم به احترام و درک متقابل و محرم اسرار بودن و ابراز علاقه های جالب و حل مضووعاتتون از راه توافق و مشارکت و استفاده از راه های دونفره برای حل مشکلات اشاره کردند که واقعا جای تبریک داره که در عرض مدت کوتاه آشنایی اینقدر عالی تونستید پیش ببرید شما بسیار زوج خوبی هستید و عاقلانه عمل میکند حالا اقا سعید شما بفرمایید چه رفتار هایی از ساغر خانوم براتون لذت بخش هست.

آقا: خب بهتره بفرمایید چه رفتار هایی برام لذت بخش بوده چون الان نیست

مشاور: شما خودتون گفتید براتون لذت بخش بود پس این نشونه میده که ساغر خانوم توانمندی های خوبی داره که شما متوجه آن ها شدید و توانسته رضایت شمارا جلب کنه درسته؟

اقا: خب اره چرا نتونه حتما میتونه ولی اگه بخواد

مشاوره: خیلی خوبه که اینطور فکر میکنید خب بفرمایید چه رفتار ها و کار هایی از طرف ایشون بوده که مورد پسند شما بوده

اقا: میدونی خانوم مشاور ساغر منو خیلی خوب تر از الان میفهمید (اقا حالت گریه گرفت ولی اشکش رو نگه داشت) اینکه توی جمع منو خورد نمیکرد وقتی مشکلی بود باهم حل میکرد از وضع پولیم به مادر پدرش چیزی نمیگفت وقتی توی مهمونی ها بودیم به من افتخار میکرد، همه فکر میکردن من پولدار بودم درحالی که اینطور نبود ولی کسی نمیدونست ساغر تو اوج سختی ها خوش اخلاق بود و اروم بود ولی الان اینجوری نیست جلوی خودش دارم میگم هرجا بره این هست

خانوم: خب بگو چرا اینجوری بودم، من اونجوری بودم درسته اما تو سوء استفاده کردی از رفتارم، تو خیلی تنبل شدی و زدی به…

مشارو(وسط حرف ساغر): آقا سعید و ساغر خانوم هردوی شما لحظات خوشایند زندگیتون و پیشرفت و رضایت امیدواری تون مدیون رفتار ها و امید و عشق از جانب یکدیگر هستید درسته

اقا: بله

خانوم: درسته دقیقا

مشاور: فک میکنید چه راه هایی وجود داره که با استفاده از اونا و انجامش در کنار هم باشید نه در مقابل هم

اقا بدون نوبت: اجازه بدید اول در مورد حرفای ساغر بگم که من تنبلی کردم درسته ولی از داداش خودش یادگرفتم اون مجرد بود و از من خواست که با اونا باشم منم رفتم

مشاور: درسته هردو یک جاهایی یجور دیگه عمل کردید، اما من الان دنبال اینکه مشکل از کیه نیستم(پس از تعارف شکلات با لبخند و هیجان) چه راه هایی وجود داره که همسرتون رو در کنار خودت ببینی و حس کنی نه در مقابل خودت

اقا: با نیش خند، باید خوب شد، یه طور دیگه

خانوم: واا مگه ما چطوری هستیم

مشاور: خوب فکر کنید آیا به نظرتون تغییری که آقا سعید ازش حرف زدن و گفتن که یک طور دیگه باشید، آیا کار فردی هست یا مشترک؟؟؟

اقا: نه خیر که نیست!! مشترک هست، هردو

مشاور به سمت خانوم: و نظر شما؟

خانوم: به نظر من مشترک هست اما بستگی داره به همکاری همسرم

مشاور: پس همکاری هردوتون رو میطلبه درسته؟

خانوم: بله دقیقا من فقط موافق به تغییری که شما میگید هستم و قول میدم همکاری کنم

اقا: باشه موافقم چیکار کنیم حالا؟ مشق میدید بهمون؟

مشاور: نه من بهتون مشق تغییر نمیدم ساغر خانوم و آقا سعید، همه چیز دست خودتون هست و پیشنهاد توسط شما، پیشنهاداتی که میدید من شاید کمکی به پیشرفت آن ها کمک کنم

اقا: چه جالب خودمون؟

مشاور: بله خودتون دوتا

خانوم: به نظرم جدیده این کار آخه فکر میکردم شما بگید چه کار کنیم

مشاور: شما 2 نفر اینقدر توانمند و عاقل و فهیم هستید که خودتون تشخیص میدهید که چه کاری بهتر است، حالا سوالی که هست اینه که تغییر رو از کجا شروع میکنید

اقا: نمیدونم

خانوم: هه  من میدونم چه کاری سعید رو خوشحال میکنه(درحال نگاه به همسر) حرف به کسی نزدن، احترام گذاشتن، دعوت کردن خانوادش  چیزای کوچیک ولی سوپرایز تو جمع پیشش بشینم ازش تعریف کنم و غر نزنم

مشاور: خیلی خوبه ساغر خانوم شما واقعا فهمیده هستید

آقا: خب منم میدونم اینجوری شو فکر میکردم چیز دیگه ای منظورتونه

مشاور: خیلی خوبه که منظور رو از صحبت های خانومتون متوجه شدید، این یعنی رابطه خوبی دارید که حرفای هم رو میفهید

آقا: اگر واقعا ساغر حرفاشو عملی کنه من که حرفی ندارم با خودش میچرخم با دوستامم کاری ندارم به پدر و مادرش ام سر بزنیم خوشش میاد

مشاور: خیلی عالیه دیگه چی؟

آقا: سفر هامون دوتایی برنامه ریزی میکنیم  بدون افراد اضافی چون خودمم خوشم نمیاد از ادمای اضافی

خانوم: واقعا سعید؟

اقا: خب آره جدی گفتم

مشاوره: خیلی خوبه دوستان بهتون تبریک میگم شما نمونه یک زوج فهمیده و عاقل هستید درحالی که به احساسات هم واقف هستید و خوب هم رو درک میکنید، خیلی عالیه باعث افتخار هستید، خیلی صادقانه به مواردی اشاره کردید که همین الان شادی رو بهم ارسال کردید درسته؟

باهم: بله

مشاور: بسیار عالی پس ایشالله شروع میکنید از امروز؟

اقا: یعنی میتونیم؟

مشاور: چرا که نه مطئنم که جواب مثبت این درایت و فهمتون رو در زندگی خواهید دید و آرامش بیشتری رو تجربه خواهید کرد، شما قبل از اینکه مشاوره بیایید قدم های اول رو برداشته بودید و اینجا بهش شکل داید و مصمم تر شدید همین

سکوت

و بعد مشاور: بسیار عالیه، خب چیزی هست که بخواهید راجبش صحبت کنید؟

خانوم: خیلی آرومم الان خیلی ممنون

مشاور: خواهش میکنم خودتون عالی کردید این من هستم که باید از شما دو بزرگوار تشکر کنم اینقدر عاقلانه پیش میبرید تشکر میکنم ازتون واقعا عالی هستید

اقا: خیلی ممنون از لطفتون و حس خوبی که بهمون دادید

مشاور: متشکرم

خانوم: خیلی خوبه امید وارم بتونم خوب پیش برم و شرمنده سعید نشم

اقا: قربونت برم این چه حرفیه نگران نباش عزیزم کمک میکنیم دیگه

خانوم: مرسی سعید، مرسی که هستی

و درحالی که از جای خود برای ترک اتاق مشاور میرفتند، مشاور بلند شده و با از تشکر میکند و خداحافظی

انشالله که این مورد کمکی باشه برای دوستان عزیزم انشالله در پناه حق موفق و پیروز باشید خیلی متشکرم از زمانی که گذاشتید خداوند پشت و پناهتون و موفق و پیروز باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.