ایستگاه تجربیات مشاوره ای

از مقاومت تا نیل به راه حل شخصی

زبان گفتگو

شماره ۱_🌹مورد پژوهی : از مقاومت تا نیل به راه حل شخصی

منشی گفت مراجع اومد. در حالیکه آروم از جای خودم بلند شدم مراجع در زد و اجازه ورود خواست. همراه لبخند بهش گفتم: خوش اومدید. بفرمایید خواهش میکنم. مراجع با گفتن تشکر درو باز کرد و داخل اتاق اومد…

– امکانش هست مطمئن بشم که صدا بیرون نمیره؟.
– بله. خواهش میکنم. از چه طریق این رو امتحان کنیم؟.
– من میرم بیرون اتاق و شما بصورت معمولی که میخواید با من حرف بزنید شروع به حرف زدن کنید و من بشنوم ببینم میشه یا نه!.
– بله.حتما اینکارو انجام میدم.

پس از چک کردن اینکه صدا بیرون نیومد از من عذرخواهی کرد و داخل شد و خیلی اظهار شرمندگی کرد که این موضوع رو مورد امتحان خودش قرار داده…
– شما میخواستید از عدم نفوذ صدا به بیرون از اتاق مطمئن بشین و هیچ اشکالی نداره🙂.
– بله دقیقا. خیلی ممنون از درکتون.
راستش برای اینکه وقت هدر نره چون نمیخوام بیشتر از نیم ساعت باشه وقتم، خدمتتون بگم که من برای موضوع پسرم اومدم خدمتتون. مدت ۶ماهه که مشکوکم به اینکه معتاد شده باشه.
– ارتباطتون رو با پسرتون چطور ارزیابی میکنین؟ اگر از 0 تا 10 بخواید به ارتباطتون نمره بدین؟
– ارتباط احساسیم خیلی خوبه. دوسم داره و منم دوسش دارم. حرفهاشو قبلا بهم میزد ولی الان ۶ماهه بخاطر دعوایی که خواهرم سر قضیه بچش باهاش کرد و من ازش دفاع نکردم دیگه بهم همه حرفهاشو نمیگفت. از اون موقع و بعد هم ازش عذرخواهی کردم. خیلی عذرخواهی کردم ولی میگه باشه مامان و بعد سکوت میکنه درمقابل معذرت خواهی من. نمره هم …ممم… خب نمره 7 میدم. چون یک نمره برای حرف نزدنای گاهگاهش کم کردم و یه نمره هم برای فضولی ها و یکی هم عصبانی شدن از دستش که یه وقتایی میشه
– اوهوم… خیلی عالیه
– چی؟
– نمره ای که دادین و تحلیلی که انجام دادین. چون خودتون نقاط کار و ضعف رو میشناسید. میشه لطفا راجع به اون قسمت نمره مثبتهایی که دادین صحبت کنین که اونا چی هستن؟
– خب اونا محبت بهم هست. درک همدیگه توی خیلی وقتا هست. احترام، خندیدنها، راحت بودنمون، کمک کردنهامون بهم…
– خیلی عالیه، واقعا تو این دوره زمونه ارتباط بسیار خوبی دارید با پسرتون. بهتون تبریک میگم.
– خب نمره هایی که نداره چی؟
– اونم بستگی به توجه شما به جبران نقاط ضعف داره که از پسش براومدین قبلا. درسته؟
– آره.. از اونوقت که جدایی افتاد، دیگه با من اونجور خوب نشد که قبل بود.
– میشه بگین قبل از اون ماجرا که خوب بود چطور بود؟
– با من خیلی راحت تر بود. حتی هر زمان که با دوستاش میخواست بره بیرون بهم میگفت و حتی ازم نظر میخواست که آیا با فلانی برم یا نه؟
خودمم باهاش خیلی راحت بودم و به حرفم راجع به انتخاب دوستاش گوش میداد. مثلا میگفتم سعید به نظرم پسر مورد اعتمادی برای دوستی نیست و خودش بعد حرف من فکر میکرد و میگفت آره مامان راست میگی. چون فلان روز اونطوری کرد. خلاصه خیلی بهتر بودیم.
– اما الان هم به نظرم اوضاع اونقدر که فکر میکنین سخت و بد نیست. موافقین؟
– ممم… خب آره چون الانم به من خیلی احترام میذاره و یه سری حرفهایی میزنه
– به نظرتون اون موضوع فضولی و کندوکاوی که در مورد پسرتون انجام میدین که اشاره کردین بهش، میتونه یکی از علتهای ثبات فاصله بینتون باشه؟
– آره. چون خودش بهم گفت چند شب پیش که اعصابمو خرد کردی از بس میگی کی بود رفت؟ کی بود اومد؟ کجا میری؟ چرا دیر اومدی؟ خیلی از دستم ناراحت شد.
نباید باهاش بحث و اینا کنم.
– فکر میکنین چه کاری باید انجام بدین در این زمانها؟
– نمیدونم
– به نظرتون اگر صمیمیتتون باهاش مثه قبل بشه اوضاع بهتر نمیشه؟
– یعنی میشه؟
– چرا که نه. موافقین پیشنهادی رو با هم بررسی کنیم؟
– مثلا چی؟
– شما بفرمایید…
– آخه شما بهتر میدونین.
– با کمک هم پیش میبریم. خوبه؟
– باشه.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.